آتوساآتوسا، تا این لحظه: 14 سال و 8 روز سن داره

مادرانگی های من

من آمده ام

1393/11/27 15:04
نویسنده : فروغ
1,819 بازدید
اشتراک گذاری

حالا کتایون هفت ماهش هم تمام شده.

هفت ماه گذشت. با تمام سختی ها ودشواری هایش،با تمام قشنگی ها و زیبایی هاش....

بله،روزگاد چنین است.میگذرد و اصلا هم نظر تو را را نمیپرسد! زمان بسان شوالیه ای که سوار بر اسب سفید تیرپایی است میگذرد و تو تنها میتوانی پشت سرش بدوی تاشاید بتوانی دریابیش!!!!

 

حالا کتایون هفت ماهه شده و دیگر وقت آن شده که من از جایم بلند شوم.خودم را تکانی بدهم و برخیزم و تماااام تلاشم را بکنم تا دوباره نظمی به این رندگی بی نظم بدهم.

خوب یکی ار چیزهایی که با تولد کتایون خیلی در حقش ظلم شد همین وبلاگ است. وبلاگی که رمانی مونس تنهایی من بود حالا خودش تنها مانده و این جفایی است که من در حقش روا داشته ام!

این است رسم محبت!!!

خوب وبلاگ عزیز من امده ام تا با نزدیک شدن به سال جدید و شروع خانه تکانی ها، کمی تو را هم بتکانم.

پس محکم بشین که برویم برای تکاندن :)

پسندها (2)

نظرات (3)

مامان ستیا
28 بهمن 93 14:39
سلام فروغ جان. شدیداً خوندن مطالبت احساس خوبی بهم می ده و لذت بردم. لینکتون کردم مامان مهربون ممنونم عزیزم
مامانی(برای دخترم زهرا)
28 بهمن 93 14:53
سلام خوش اومدین وموفق باشین
مامان سينا
19 اسفند 93 9:19
مثل هميشه از نثر زيبايت لذت بردم.چشم انتظار مطالب جديد هستم شما لطف داری بانو