آتوساآتوسا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

مادرانگی های من

بودن یا نبودن

1391/5/24 21:58
نویسنده : فروغ
253 بازدید
اشتراک گذاری

بعضی وقتها آتوسا توی بازیهاش وازه هایی بکار میبره که به نظرم خیلی غریب و گاهی حتی خیلی تلخه.

امروز توی بازی یکی از عروسکهاش نقش برادرش رو داشت...نمیدونم،واقعا نمیدونم که توی ذهنش درباره این لغت چی فکر میکنه چون میدونم براش مفهومی نداره.

هروقت میگه "داداشم" من خیلی ناراحت میشم.با خودم میگم یعنی هیچوقت آتوسا معنی این کلمه رو درک میکنه..هیچوقت میتونه بفمه که خواهر و برادر چقدر دوستداشتنی اند؟

همیشه از بچگی آرزوی یه خونه بزرگ رو داشتم که توش پر از بچه باشه...3تا..4تا...شایدم 5 تا بچه ی قدونیم قد!!!

خانواده های پر جمعیت رو دوستدارم..همونایی که شبها همه دوره هم میشینند و با هم حرف میزنند. همونایی که توی خانواده خواهرو برادر اینقدر بهم نزدیک اند که فقط کافیه تا بهم نگاه کنند تا به عمق غم  و شادی هم پی ببرند.همونایی که مشکلات خیلی دارند ولی بازم وقتی کنار هم هستند میخندند.

ولی الان یه خونه کوچک دارم با یه خانواده خیلی دوستداشتنی ولی اونم کوچک.یعنی ممکنه روزی این امپراطوری وسعت پیدا کنه؟

نمیدونم ولی دارم بهش فکر میکنم :-)

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

زینب
25 مرداد 91 7:52
آفرین فکر کن موضوع خوبیه. !!! دیروز دیانا میگه تو خواهر داری گفتم آره عزیزم کمی مکث کرد بعد گفت من هم دوست دارم یه عالم دوست دارم... گفتم آره عزیزم دوستها مثل خواهر می مونن


نازی دیانا..اره واقعا بعضی دوستها از خواهر به ادم نزدیکتر هستند