آتوساآتوسا، تا این لحظه: 14 سال و 20 روز سن داره

مادرانگی های من

چشم ها را باید شست...

1393/4/1 12:04
نویسنده : فروغ
949 بازدید
اشتراک گذاری

مدتی است که حا ل و هوای روزهای قبل سال نو را دارم. دایما فکر میکنم به کارهای خانه،تمیرکاری کمدها،مرتب کردن تمام کشوها،جمع کردن وسایل اضافی،خلوت کردن اتاق اتوسا تا جایی که امکان دارن(که این یکی یکمی محال است!)،خریدهایی که باید انجام بدهم،موادغدایی که ممکن است تمام شوند را لیست میکنم و خلاصه دقیقا حس خانه تکانی دارم!!!

به دوست عزیزی میگفتم دقیقا حس عید را دارم. در جوابم حرف بسیار قشنگی زد(کلا این دوست عزیز ما حرفهای قشنگ زیاد میزند). گفت:" آمدن نورادی جدید هم عید است و واقعا چه عیدی قشنگتر از این!!!"

با خودم اندیشیدم(البته من کجا و اندیشیدن کجا!!!) پس فقط کمی به مغز کوچک ام فشار آوردم و دیدم واقعا چقدر دید انسانها میتواند زیبا و متفاوت باشد.

چقدر همین نوع نگاه میتواند به ما کمک کند تا شرایط را برای خودمان سخت تر و یا راحت تر کنیم. چقدر میتوانیم فقط با یک نگاه زندگی را برای خودمان جهنم کنیم.و چقدر زندگی میتواند زیبا باشد با تمام کمی ها و کاستی هایش...

چشم ها را باید شست...

جور دیگر باید دید!

 

پی نوشت: گاهی که ار دست دردانه هایتان عصبانی میشوید و دلتان میخواهد سر به تنشان نباشد،کافی است فقط فکر کنید و طوری دیگر به آنها نگاه کنید. ببینید که فقط چند سال دارند و چقدر کوچک هستند و از همه مهتر یادمان بیاید که آنها فقط کودک هستند. همین طرز نگاه آرامتان خواهد کرد.مطمین باشید!

پسندها (4)

نظرات (1)

زینب صبوری
2 تیر 93 6:39
دقیقا عزیزم...اینکه چقدر کوچک هستند را خیلی خیلی وقتها فراموش می کنیم....شاد باشی رفیق