آتوساآتوسا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

مادرانگی های من

سکوت...سکوت...سکوت

1391/12/15 9:38
نویسنده : فروغ
235 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی چیزها هست که باید در درون من بمیره!

اگه بخوام دنیام عوض بشه،اولین کاری که باید بکنم اینکه خودمو عوض کنم.نگاهمو...تفکراتمو... حتی ظاهرمو!!!

 قسمتی که بیشتر باهاش مشکل دارم همین تفکراته... این تفکرات خیلی برای من دست و پاگیر شده! باهاش خیلی مشکل دارم...خیلی خیلی زیاد!!!

بعضی وقتها توی تختم دراز میکشم و افکارم بهم هجوم میارن...بیشترشون چیه؟؟؟ تفکرات پوچ و خالی که خودم حالم ازشون بهم میخوره...البته اونا که بی گناهن...حالم از خودم بهم میخوره که به چه چیزهایی دارم فکر میکنم!!!

بیشتر شدم شبیه یه آدم با یک بلندگو که دایما داره یک سری شعارهایی  که حفط کرده  رو داد میزنه! داد هم نه،شاید جیغ میزنه!!!

داد میزنه که ما*** باید کودکانمون رو همونطور که هستند بپذیریم***ولی خودش هنوز حتی با ظاهر بچه اش مشکل داره...خدایا منو ببخش!!! به پای حماقتم بگذار نه ناسپاسی ام...

داد میزنه که ***مادری باشیم مقتدر و مهربان***ولی خودش وقتی که عصبانی میشه دقیقا میشه مثل یک اژدها که میخواد کودکش رو بخوره!!!وحشتناکه!!! جای تاسف داره...به خدا داره!!!

خیلی چیزها میگه که حتی بهشون فکر هم نکرده و فقط میگه...

ولی دیگه نمیخوام شعار بدم...حتی دیگه نمیخوام حرف بزنم...میخوام ساکت بشم و فقط و فقط بشنوم و ببینم و یاد بگیرم...

میتونم...حتما میتونم...بخاطر اون فرشته ای که الان خوابه و من رو مجبور کرده که بیدار بمونم و فکر کنم.

بخاطر اونهم که شده میتونم!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

azi
16 اسفند 91 12:49
چقدر خوبه که یک دوست قوی دارم که با صداقت مینویسه نوشته هایی که ما ادمها هزاران بار در خلوتمان با اون در گیریم اما در ظاهر انرا کتمان میکنیم.موفق باشی


مرسی عزیزم :ي
زینب
16 اسفند 91 15:17
خوشحالم که با هم هستیم فروغ جون .... شاید لازم باشه بیشتر از تجربه های مادرانه مان با هم حرف بزنیم در اولین فرصت


منم از بودنت خیلی خوشحالم عزیزم...چیزهای زیادی هست که میتونم ازت یاد بگیرم
مهر
18 اسفند 91 15:38
موفق باشی فروغ جان...


مرسی دوستم
nasema
19 اسفند 91 8:43
سلام دوست عزیز برای سفارش تقویم با عکس دلخواه خود سری ب مابزنید فقط با2000هزار تومان یک یادگاری زیبا داشته باشد منتظر حضور گرمتون هستم
مامان دخترم 88
20 فروردین 92 21:12
اکثر ما تجربه این لحظه ها را داریم....لحظه هایی که نمیخواهیم تکرارشان کنیم .....کاش میتوانستیم...