عشق خدا
بعضی وقتها که آتوسا تو خودشه بهش خیره میشم.به همه جزییاتش با دقت نگاه میکنم.به پوست نرم و گندمی رنگش،به فرم قشنگ بینیش، به مدل لبهاش،به چشم های قشنگ قهوه ای رنگش که هیچ شباهتی به چشم های من نداره،به همه چیزش نگاه میکنم حتی اون گودی های ریز پشت آرنجش!!!
بعد یهویی به خودم میام...میبینم قلبم داره از جاش کنده میشه و یه جورایی طپش قلب گرفتم.این عشق بزرگ رو نمیوتم توی قلبم جا بدم.
بعد دوباره یاد این می افتم که میگن خدا هزار بار بیشتر از یک مادر بنده هاشو دوستداره.یعنی خدایا تو وقتی شیرین کاریهای این فرشته های زمینیتو میبینی دقیقا چه حالی بهت دست میده؟؟؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی