آتوساآتوسا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

مادرانگی های من

آرایشگاه کودک

1392/2/7 21:27
نویسنده : فروغ
548 بازدید
اشتراک گذاری

همه کسانی که دخترک سبزگون مارا دیده اند متفق القول هستند که کودکی است با ویژگی های منحصر به فرد.

این ویژگی های خاص ما را هم دچار رفتارهای خاص کرده و دست و پای ما را بسته...مثلا یکی از درگیری های ما با این نازبانو کوتاه کردن آن گیسوان چون خرمن ابرریشم است!

مدت هاست که ما قیچی به دست شده ایم و کاسه ای روی سر دخترک گذاشته و موهای این ساقه گل ظریفمان را کوتاه میکنیم...آن هم از نوع بسسسسسسسسسسسیار مبتدی! و این عمل ما انقدر ناشیانه است که هر دفعه تمام اطرافیان ما را سرزنش میکنند و میگویند"نکن این کارارو با این بچه!!!"

خوب بماند که آنها چه خبر دارند از دل پرخون ما!!!

باری...بگذیرم که به قول معروف این سخن کوتاه باید و سلام!

امروز ما جایی را یافتیم که از عصر داریم برای این مرد مهربان دعای خیر میکنیم...

آرایشکاهی مخصوص کودکان...آرایشگرش هم مردی است بسیار مهربان و آشنا با اصول روانشناسی کودک که کارش هم خوب بلد است...

آی مادرها که با معضلی چون ما روبرو هستید بشتابید که بخت در خانه همگی ما را زده و حداقل یکی از مشکلات بی شمار ما را حل کرده!!! بشتابید به سوی رستگاری!!!

این بنده خدا امروز یک ساعت تمام وقت گذاشت تا فقط دخترک ما نیم نگاهی به ایشان بیاندازد و بر خلاف آنچه ما منتظرش بودم(جیغ های آتوسا و ما که با یک دست بچه را گرفته ایم و با دست دیگر روسری خود را چسبیده ایم که مبادا اسلام در خط بیفتد و در دل خود را لعن و نفرین میکنیم که کاشکی خودمان موهای این خانوم کوچک را کوتاه میکردیم) آتوسا نه قطره اشکی ریخت و نه دادی زد بلکه تمام مدت( یک ساعت) را نشست و به حرکات محیرالعقول این بنده خدا نگریست و در نهایت با موهایی کوتاه شده قدم به بیرون از ارایشگاه گذاشت و ما را خوشحال ترین مادر زمین کرد!

این متن صرفا برای این نوشته شده که شاید مادری باشد که مثل ما دغدغه های بی نهایتی داشته باشد آن هم  از نوع آرایشگاه!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

غزاله
7 اردیبهشت 92 23:44
عزیزم چقدر قشنگ نوشت شده این وبلاگت.و چقدر این اتوسای شما بلاست و شیرین.یعنی اگه پیشم بودین من این عسلو میخوردم.همشونو خوندم هم کلی شاد شدم مخصوصا با خاطره دیدن فیلم عروسی و جاهای باحالشو واسه همسری بلند خوندم.هم کلی احساساتم فوران کرد با مطلبی که درباره بابایی و مامانیت نوشتی.ایشالا همیشه سایشون بالای سرتون باشه.کانون خونوادتون همیشه گرم و شیرین.با افتخار لینک شدی.
خیال تو
http://khiyale_to.niniweblog.com



مرسی عزیزم شما لطف داری...خوشحالم که خوشتون اومده

فاطی
8 اردیبهشت 92 1:03
امشب اولین باری بود که وبلاگتون رو خوندمو همه چیز برام بوی اشنایی داشت اونقدر که همه پست ها رو خوندم و با خوندن لش به این فکر افتادم که شاید هانای من و اتوسای شما دو نیمه یک سیب هستند
و من هم هر شب بهعذاب وجدان و کافی نبودن خودم میاندیشم .
من اهوازم شما کجایید؟


ما مشهد زندگی میکنیم...کاشکی نزدیک بودید و بیشتر با هم اشنا میشدید...
شیما مامان درینا
8 اردیبهشت 92 14:46
تبریک به این دخترک خاص و دوست داشتنی و تبریک به مامان فروغ عزیز برای موهای مرتب شده اگر آدرس و به منم بدین برای آینده ای نه چندان دور پس انداز میکنم مرسی


عزیزم ادرسش توی ناصرخسرو(سی متری اول) هستش ولی ادرس دقیقش رو بلد نیستم. تلفنش رو برات میذارم
8420130
مامان سونیا
11 اردیبهشت 92 11:00
خداوند از عشقش در قلب
از مهرش در چشم و از لطفش در روح زن دمديد
تا دنيا رو از عشق و مهر و لطافت پر كند
زيبا ترين مخلوق خدا روزت مبارك



روز شما هم مبارک
الهه مامان یسنا
14 اردیبهشت 92 16:44
وای من میتونم درک کنم این همه خوشحالی بی حدت وحصرت رو . منم این تجربه رو داشتم و بسی در حق آقای آرایشگر دعا کردم و کلی مشتری براش جور کردم مبارک باشه هم کوتاهی موهای آتوسا بانو و هم آشنایی شما با آرایشگاه کودک


مرسی...اره واقعا برای من جای بسی شکر داشت
مارال
17 اردیبهشت 92 9:55
عزیزم آتوسا موهاش خیلی قشنگه ...کاش یه عکی میذاشتی دخترک سبزگون را پس از کوتاهی موهایش میدیدیم...


مارال جدبدا اصلا نمیذاره که ازش عکس بگیرم