دنیای شیرین آتوسا
آتوسا در حال خداحافظی با دوست عزیزش دیانا :" کیانا خودتو ببوس"
در ماشین...من و جناب همسر نشسته ایم و اتویا به زور خودش را جلو کشیده و بروز سرش را روی شانه پدرش گذاشته...
من:" آتوسا عزیزم برو سر جات بشین خطرناکه...سرتو از روی شونه پدر وردار حواس بابا پرت میشه ها!!!"
آتوسا:" مادر نمیتونم اخه دارم آرامش میگیرم"
چندتا از دوستان اتوسا به منزل ما آمدند...بچه ها پشت در اتاق دخترک ما جمع شده بودند تا شاید راهی برای رفتن به داخل پیدا کنند...اتوسا در حالی که در اتاق را بسته و جلوی در ایستاده ...
بچه ها:"خوب بذار بریم توی اتاقت دیگه...حوصلمون سر رفت خوب!"
آتوسا:" اخه نمیشه...میدونید اخه توی اتاق من شیر هست"
پی نوشت: به جان مادرم اگه من از این حرفها به اتوسا زده باشم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی