آتوساآتوسا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

مادرانگی های من

سخنوری های دخترم

1391/11/6 15:27
نویسنده : فروغ
272 بازدید
اشتراک گذاری

آتوسا:"مادر من میرم توی کمد قایم میشم تو بیا منو پیدا کن...تو گرگ بشو"

من"باشه برو قایم شو"

من در نقش گرگ:" پی این بره کجاست برم بخورمش...کجا قایم شده؟"

آتوسا از توی کمد:" من توی کمد قایم شدم اگه میتونی پیدام  کن"

مننیشخند

آتوسا در حالت عصبانی رو به خاله فرانکش:" خاله برو خودتو بنداز زندان"

در حالی که سوار اتوبوس شدیم که برسیم توی فرودگاه.

احمد:"فروغ اون هواپیما رو میبینی دلم میخواد از اونا سوار بشم"

من:"مگه اون چیه؟"

اتوسا:"مادر خوب معلومه دیگه هواپیماست...پس چی فکر کردی اتوبوسه؟"

من :|

احمد :|

هواپیما :|

اتوسا :)

من و نویدمون توی حال نشستیم.اتوسا گلاب به روتون رفته دستشویی.

آتوسا :"مادر بیا منو بشور"

من اشتباهی به جای نوید گفتم آرش برو تلفنو جواب بده من دستم بنده!

آتوسا از توی دستشویی:"مادر اون که آرش نیست اون نویده...باز اشتباه کردی؟"

بعدش هم شروع کرده الکی به من خندیدن.

دارم براش کتاب میخونم...گربه روی تخت خوابیده و یک چشمش بسته است و یک چشمش باز مثلا داره زیرچشمی نگاه میکنه.

من :"آتوسا به نظرت چرا گربه یه چشمش بازه؟"

آتوسا:" اخه مادر یه چشمش سوخته یکیش هنوز نسوخته!!!"

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)