سخنوری های دخترم
آتوسا:"مادر من میرم توی کمد قایم میشم تو بیا منو پیدا کن...تو گرگ بشو"
من"باشه برو قایم شو"
من در نقش گرگ:" پی این بره کجاست برم بخورمش...کجا قایم شده؟"
آتوسا از توی کمد:" من توی کمد قایم شدم اگه میتونی پیدام کن"
من
آتوسا در حالت عصبانی رو به خاله فرانکش:" خاله برو خودتو بنداز زندان"
در حالی که سوار اتوبوس شدیم که برسیم توی فرودگاه.
احمد:"فروغ اون هواپیما رو میبینی دلم میخواد از اونا سوار بشم"
من:"مگه اون چیه؟"
اتوسا:"مادر خوب معلومه دیگه هواپیماست...پس چی فکر کردی اتوبوسه؟"
من :|
احمد :|
هواپیما :|
اتوسا :)
من و نویدمون توی حال نشستیم.اتوسا گلاب به روتون رفته دستشویی.
آتوسا :"مادر بیا منو بشور"
من اشتباهی به جای نوید گفتم آرش برو تلفنو جواب بده من دستم بنده!
آتوسا از توی دستشویی:"مادر اون که آرش نیست اون نویده...باز اشتباه کردی؟"
بعدش هم شروع کرده الکی به من خندیدن.
دارم براش کتاب میخونم...گربه روی تخت خوابیده و یک چشمش بسته است و یک چشمش باز مثلا داره زیرچشمی نگاه میکنه.
من :"آتوسا به نظرت چرا گربه یه چشمش بازه؟"
آتوسا:" اخه مادر یه چشمش سوخته یکیش هنوز نسوخته!!!"