آتوساآتوسا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

مادرانگی های من

این منم زنی تنها

1391/11/4 12:52
نویسنده : فروغ
275 بازدید
اشتراک گذاری

خسته ام...نمیدونم چرا ولی خسته ام.

بی حوصله شدم..حوصله هیچ کاری رو ندارم...نه کتاب خوندن، نه فیلم دیدن و نه حتی بازی با دخترک!

همه برنامه هام بهم ریخته...عصبی شدم...دلم میخواد دایما سر همه داد بزنم مخصوصا اتوسا که این روزها خیای روی اعصابمه!

چند روز پیش تولدم بود ولی اصلا حس خاصی نداشتم..برای اولین بار توی همه سالها اصلا خوشحال نبودم. نمیدونم چرا...

ولی باید حالم خوب بشه..نه به خاطر کسی فقط به خاطر خودم. خودم رو خوب میکنم میدونم!

این حس لعنتی رو از خودم دورش میکنم و میاندازمش توی نا کجا اباد!

خدایا از تو هم دور شدم...شایدم دور بودم و دورتر شدم!!!

خدایا الان که دارم مینویسم صدای قشنگ آتوسا توی خونه پیچیده که داره برای اسباب بازیهاش داد میزنه:"صبح بخیییییییییییییییر"

خوب همین صدا برای من کافی که بفهمم زندگی چقدر با من مهربونه و این خودمم که همیشه سختش میکنم.

خدایا کمک کن که مثل همیشه بهت نیاز دارم!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

zeinab
4 بهمن 91 15:06
فروغ عزیزم امیدوارم حالت زودتر خوب بشه و اگه کاری از دست من بر میاد بگو عزیزم. همه گاهی اینطوری میشیم نیاز زیاد به همراهی و همدردی داریم خیلی دوست دارم فقط گفتم که بدونی


بودن شما و دیانا برای من و اتوسا خیلی خوبه...این رو بدون هیچگونه تعلرفی میگم زینب جون(منو که میشناسی کلا اهل تعارف نیستم)
مرسی که اهمیت میدی
شیما مامان درینا
4 بهمن 91 15:40
چند روزی اینترنتمون قطع بود امروز که اومدم اتفاقی وارد وبلاگ شما شدم انقدر نوشته هاتون جذاب بود که تقریباً تمام صفحاتتون رو خوندم و بقیه کارام یادم رفت بهتون تبریک میگم به خاطر همه ی داشته هاتون . از همه مهمتر دختر باهوش و دوست داشتنیتون . همه پستا یه طرف این دو پست آخر یه طرف حالتونو درک میکنم خیلی زیاد هم احساس تنهاییتونو هم دلتنگی برای پدرتونو میدونم میگذره دعا میکنم زودتر بگذره زودتر به حال خوبتون برگردید . ایجاد سرگرمی و دور شدن از محیط خونه و یه وقتایی حتی از فرشته کوچولو جواب میده تا بیشتر به خودتون برسید به هر حال لینکتون میکنم دوست دارم همیشه روزمره هاتون که با قلم شیرینتون ثبت میشه رو بخونم


مرسی دوست عزیز...خوشحالم که مطالب رو دوستداشتید.باز هم به ما سر یزنید
گلبرگ
5 بهمن 91 14:31
چقدر که منم مثل شمام مادر
ساجده
7 بهمن 91 12:11
منم همیشه وقتی از پیش مامان بابام برمیگردم تا یه مدت همین حالمه ....
azi
8 بهمن 91 19:06
azizam