دنیای شیرین آتوسا
تو ماشین نشستیم و داریم بر میگردیم منزل.آتوسا یهویی رو به من میکنه و میگه:" مادر آرد بخر برام!"
میگم:" عزیزم ارد برای چی میخوای؟"
میگه:" میخوام بدم به آقا گرگه که بزنه به دستاش"
حاضر شدیم بریم عروسی.دخترک اومد و من رو دید که آرایش کردم و لباس پوشیدم و موهام رو هم درست کردم.رو میکنه و به من میگه:" مادر چه خوشگل شدی...عروس شدی"و
من اونجا بود که ایمان آوردم به این سخن که "حرف راست رو از بچه بشنو!"
رفته سر قندون روی میز و میگه:"مادر قند بخورم؟"
میگم :" نه عزیزم قند نخوری"
میگه:" پس چیکار کنم،میزو بخورم؟"
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی