اتوسا و فیلم عروسی ما
مدتی است که دخترک زیبا روی ما فیلم عروسی ما را کشف کرده و تقریبا هر روز آن را میبیند...هر بار که فیلم را میبیند سوال جدیدی برایش پیش می آید.
اولین بار که فیلم را دید...گریه میکرد که چرا مرا با خود نبرده اید.بعد من برایش توضیخ دادم که آن موقع شما در دل ما بودی و کلی از این دست حرفها...
دفعه بعدی که فیلم را دید وقتی که دید مادربزرگ هایش...پدربزرگ هایش...عمه...خاله...مادر کسری و همه افراد مورد علاقه اش در فیلم هستند شروع کرد به گریه که مرا از دلت دربیاور میخواهم با خاله پلانک برقصم.
دفعه بعد گریه میکرد که چرا کسری(فرد بسیار محبوب آتوسا) نیست...
دفعه بعد بخاطر دسته گل ما غصه میخورد که چرا دادی دست فلانی...
و امروز گریه میکرد که چرا پدر انگشتر دستش کرده...دربیاورد...
خلاصه حکایتی شده ماجرای ما و فیلم عروسیمان...
اگر میدانستم همین یک فیلم اینقدر سوال برانگیز و پر ماجراست کلا عروسی را کنسل میکردم!!!
پی نوشت: بدترین قسمت این ماجرا این است که امروز گیر داده بود که مرا دوباره در شکمت بگذار!!!